سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی جز نیک بخت، دانش را دوست ندارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 1

یاد استاد

دکتر علی شریعتی و یادگاری از او

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ‌ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست
.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است
.
دیدم که فاطمه نیست
.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است
.
دیدم که فاطمه نیست
.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است
.
دیدم که فاطمه نیست
.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است
.
باز دیدم که فاطمه نیست
.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است


 به نظرم رسید مفیده که نوشتم در شنبه 87/4/1 و ساعت 7:24 صبح | دوست دارم نظرتونو بدونم()

دوست داشتم به یاد  خورشید فروزنده عرش الهی و دخت نبی مکرم اسلام مطلبی در وبلاگم داشته باشم

(متن کمی طولانی است ولی غمهای زهرای اطهر بسیار بیشتر است ،شاید با خواندن متن جرعه ای از تلخی های روزگار ایشان را لمس کنیم 

برداشتی آزاد از خطبه حضرت زهرا
1
حال چه سنگین و دردآلود باز می گردم از مسجدی که بی سجده است، و پیش نمازی که بی نماز است، و نمازگزارانی که پشت به قبله اند. کاش به نام پدر، مرا سوگند نمی داد، تا دست شکایت از آسمان بر نمی گرفتم، که ستونهای این معبد بی معبود بر سرتان خراب شود
.

گاه سرپوش به پایم می پیچد، گاه رمق از پایم می رود، بغض در گلویم چنگ می اندازد اما هیهات اگر شما را بر اشک خود محرم بدانم. که شما اگر محرم بودید، آنگاه که بر تدفین پدرم مشغول بودم، بر تدفین رسالتش مشغول نمی گشتید. به راستی چه شد آن عهد ها


2
صحبت از گذشت سالها و قرنها نیست! تنها، چند طلوع رفته است. جز انگشت شماری از دوستان، کسی بر آستان این بستان نمانده است. باران امتحان که بر گرد ایمان ببارد، همین می شود. می شوید تا پرده بردارد از بازار اینان و تا حاشا کند بساط جماعتی که دین را می خواهند، برای دنیای و نان. و در مصاف نان و ایمان که رسد، ردای ریا از دوش می اندازند و سرآسیمه به تنور خویش می دمند. اینگونه می شود که ز خاطرها می برند آنچه را که عهد بسته بودند. گویی تنها ردی بر خاطر این کوچه ها و پس کوچه ها مانده است، که تا همین چند روز پیش، گذرگاه «آن مرد» بود
.

3

«
آن مرد» کیست؟ انگار، نه انگار که بیش از بیست سال از عمر خویش را خون جگر ها خورد تا این قوم را، از آنچه بوده اند، رها گردند. مگر چه می کردند جز ذبح یکدیگر، فرزند کشی و سرساییدن به آستان بتان خود ساخته. مگر چه داشته اند، جز جاهلیتی غلیظ؟ آنچنان سیاه که هر امر قدسی که می یافتند در سیاهی جهلشان بلعیده می شد؟

مگر نه آنکه آتشکده ی سلطان، گلستان شد که پیامبر امتحان شده ی الهی به عافیت فرو آید تا سرشکن کند بت هایی که سرشتند و ستودند. و رسوا سازد خشت و گلی را که کورند و کرند. و کفر ورزند به خدایانی که از حجر و متحجرند
.
و مگر نه آنکه سپس، حضرت پروردگار، این عبد بت ستیز خویش را روانه بیابان های تفت جاهلیت کرد، تا خانه ای را به نام خدا و برای هدایت خلق بنا کند؟ و چه قدر نااهل باید باشند جماعتی که، همین خانه را کاشانه بت کنند. آنچنانی که شیوخ قبایلشان، معبد توحید را دکان ارتزاق خویش سازند؛ تا خداوندگار، «آن مکتب آخرین» را به ارمغان فرستد برای تطهیر ِ دوباره خلق
!

4
و باید بالید، به «آن مکتب آخرین» که چون دو بال برای طیران از حیوان به سوی انسان، به ارمغان آمده است. نزول کرده است، تا طریقت صعود را بنمایاند
.

و چه مباهاتی است، ایمان به مکتبی که اولین امر خدایش، «بخوان» باشد
.
و چه مباهاتی است، ایمان به مکتبی که نمادش نه شیر، نه شمیر، بلکه «کتاب» باشد
.
و چه مباهاتی است، ایمان به مکتبی که غایت کتاب آسمانی اش«مردم» باشد
.
و چه مباهاتی است، ایمان به مکتبی که سوگند پروردگارش «قلم» باشد
.
و چه مباهاتی است، ایمان به مکتبی که نمایان ترین وصف خدایش، «مهربان» باشد
.
و چه بر سر این مکتب آمد؟

مگر چند روز از حجة الوداع می گذرد؟ اصلا از خود پرسیده اید که آن خانه، خانه کیست؟ به پندار خامتان، خدا بی خانه مانده بود تا آن پیامبر بت شکن، کاشانه ای و سر پناهی برای او سازد؟ و غافل مانده اید از این معنا، که شاید این کعبه، هست تا زادگاه و رویشگاه شجره ای طیبه باشد؟ چه بسا این حج، احتجاجی باشد بر آنان که خود را شریک ولی خدا می دانند، تا خدا ندا دهد، در زیر سقف این خانه، که زاده شده است جز او؟ و شما سقیفه ای ساختید که فراموش کنید آنچه به زیر این سقف گذشت
!

به راستی شما در آن حج، با چه وداع کردید؟ و مگر در آن حج چه طواف می کردید؟ از کعبه، به خشت و گل آویختید و از مغز و دل گریختید؟ طواف به ظاهر کردید و مصاف به باطن؟
آری… آری… اینگونه می شود که از یک مکتب، پوسته می ماند بی هسته! کار به آنجا رسید، که معیار تمیز حق از باطل با محک تعیین عیار عتیقه یکی شد؟ گفتید «آن جوان» شایسته ولایت و وصایت نیست چون جوان است و تازه؟ و آن شیخ را در پناه سقیفه به منبر نشاندید که ریش سپید است و کهنه؟

5
آلام «آن جوان» است که این روزها مرا فغان گوی بیت الاحزان کرده است. و الا شیون عامیانه دخترکان یتیم کجا و من کجا؟ میان من و پدر، اتصال در جوهر است. دست ملک الموت، کجا حائل این اتحاد شود؟ اشک من، نه از افسوس دیروزها؛ که از سالوس فرداهاست
.

پدر، قبل از آنکه پیامبر شود، جوانمرد بود و آزاده. نخست امین بود و سپس امانت دار رسالت شد. و من می بینم آن روزی را که فرزندم در میان بیابان بی آب فریاد می زند که ای مسلمانان! اگر مسلمان نیستید، لااقل آزاده باشید. و آنگاه بر جریده تاریخ ثبت می گردد که شما امت، چند صباحی پس از پدرم نه تنها از اسلام عقب نشسته اید، نه تنها از جوانمردی نیز غافل مانده اید، بلکه حتی از اصول عصر جاهلیت نیز واپس تر رفته اید و در ماه حرام خون میریزد
!
و ای «فرزندم»؛ من نخستین چشم انتظار تو ام. این روزها که کسی ندای غریبانه مرا لبیک نگفت و تو آن روزها بر صراط حق، منتقم ما خواهی بود
.

6
آه
!
ای فرزندم، که خدا ترا در «لن ترانی» خوانی شریک نمود و چشمها را بر تو پوشاند. از قول من، به فرزندان و تابعان من بگو، بیم دارند و هش باشند، این قاموس همواره تاریخ است. مردمان، آن هنگام که به ایمان خود غره می شوند در دام ضلالتند. آدم آنگاه که در بهشت متنعم می گردد، در معرض هبوط است. طاغوت، اگر در لباس حق نباشد که بقایی ندارد. آنگاه که گرگ سیرتان در لباس بره می روند، چوپان باید بر ایمان خود پایدار باشد
.

ای فرزندم، به ایشان بگو، آنها که رسالت جدت را به بیراهه کشاندند، نه از قوم مشرکان بودند، نه یهودیان و نصرانیان مغرب، نه بت سرشتان مشرق. یاران غار دیروز، ماران در آستین امروزند. و همه فتنه از آنجا آغاز می شود که در لوای بندگی، خدایی می کنند. طاعت خود می کنند و نام خدا می برند. به پیشانی پینه دارند و به دل کینه، بر زبان ذکر دین دارند و در دل فکر دنیا، امر خدا که برسد شمشیرشان در نیام است و برق غنیمت که باشد، تیغشان برفراز. شخص خود را شاخص حق می گیرند، و خصم خود را خصم خدا. خانه خدا را بتخانه می کنند و معبد را دکان خویش
.
7

پسرم!
دوستان من را خبر ده، که آنروز که چنان شد که گفته شد؛ حق را، دست بسته، خانه نشین، سر به زانو برده، چون جنینی که در رحم مادر نشسته، در کنج غربت جستجو کنند. و چون حق را یافتند به یاری او شتابند آنچنان که مادرت شتافت. آری! ایشان را بگو، اگر سکوت روا بود، خانه نشینی به مادر داغ دیده تو رواتر بود
.

حال چه سنگین و دردآلود باز می گردم از مسجدی که بی سجده است، و پیش نمازی که بی نماز است، و نمازگزارانی که از قبله روی گردانده اند. کاش به نام پدر، مرا سوگند نمی داد، تا دست شکایت از آسمان بر نمی گرفتم، که ستونهای این معبد بی معبود بر سرتان خراب شود
.

من آنجا فریاد برآوردم و جز ستونهای مسجد، کسی برنخاست. گفتم و کسی نشنید
:

أیها الناس
اعلموا ، انی فاطمة


منبع:
ایپکچی

 


 به نظرم رسید مفیده که نوشتم در دوشنبه 87/2/30 و ساعت 9:10 صبح | دوست دارم نظرتونو بدونم()

 

السلام علیک با ابا عبدالله

در نگرش صحیح دینی‌، اعداد نقش خاصی به‌لحاظ عدد بودن‌، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که‌کسی نمی ‌تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به کار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری‌، از آن روست که برخی از فرقه‌های مذهبی‌، بویژه آنها که تمایلات‌«باطنی‌گری‌» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می ‌کرده‌اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشه‌های انحرافی و باطنی ‌و اسماعیلی‌، مروج چنین اندیشه‌ای درباره اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.
در عین حال با توجه به روایات و احادیث معتبر منزلت اعداد منحصر به اعدادی نظیر پنج ، هفت ، دوازده وچهارده و چهل می شود که برای هریک دلیل یا دلایلی را ذکر کرده اند :

عدد پنج به دلیل 5 تن پیامبر اولوالعزم و 5 تن آل عبا،

عدد هفت به واسطه 7 آسمان و 7شهر عشق و 7 مرحله سلوک عارفان ، 7 دور طواف خانه خدا.

عدد دوازده به دلیل 12 امام  و12 چشمه ایی که به معجزه حضرت موسی از دل سنگ جوشید ،

وعدد چهارده به دلیل 14 معصوم تقدس یافته اند ؛ به همین قیاس برای عدد چهل نیز باید دلایلی موجود باشد :

عقل آدمی در چهل سالگی به بالاترین کمال خود در حد استعداد هر فرد می رسد ،

حضرت رسول در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند ،

حضرت موسی چهل روز در کوه معتکف بود تا الواح  هفتگانه را دریافت داشت ،

قوم بنی اسراییل به دلیل کفران نعمت و پرستش گوساله به سرگردانی چهل ساله محکوم شدند ،

و تخمیر طینت آدم ابوالبشر در 40 روز به اتمام رسید . عارفان وسالکان طریق حق چله نشینی را از همین آفرینش چهل روزه حضرت آدم اقتباس کردند

سهروردی بیان می کند که : خداوند انسان را در چهل روز آفرید و هر روز صفتی به او اعطا کرد که هریک حجابی ومایه تعلق وی به دنیا بود تا اینکه در روز چهلم حجاب ها کامل و متراکم شد . در چله نشینی سالک یک به یک حجاب ها را می درد تا در روز چهلم انوار حق در وی تجلی می یابد

خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروزاستعداد و حصول صفات ملکه ،امرى است که  در آیات واخبار بر آن تصریح شده است ، و در سلوک و خودسازى ، براى جلب فیوضات وانوارالهى ، چنانچه در قرآن و گفتار معصومین(ع ) و سیره اولیاء آمده است ،

عدد اربعین دارای  جایگاه ویژه و بلنداست و در حقیقت عدد چهل سمبل آغازین تکامل ، مظهر کمال ، جلوه پختگی ، اعلام پشت سر گذاشتن مرحله خامی و نادانی ، نخستین مرحله هوشیاری ... می باشد )

به هر روی مثالهای فراوانی را می توان در اهمیت عدد چهل در آیات و روایات یافت ولی در نهایت همانند بسیاری موارد که برای انسان نامکشوف است سّر عدد چهل نیز برای ما نامشخص است . چه فلسفه وحکمتی در این نهفته است که چهل روز بعداز در گذشت فردی ،خویشان وی  گرد هم آمده و به عزاداری می پردازند ؟ اگر هدف تنها یادآوری نام آن تازه گذشته است ، چرا 30 روز یا 50 روز یا هرعدد دیگری را برای این امر اختصاص نداده اند ؟ در عدد چهل چه سری نهفته است وبعد از گذشت این چهل روز چه روی می دهد و بایستی روی می داده است ؟ شاید پس از گذشت این مدت انسان  به روشن بینی نسبت به آن رویداد دست می یابد ، غبار اندوه اندکی برخاسته وقدرت تحلیل سربرمی آورد وبه انسان مجال می دهد به بازبینی آنچه گذشته بپردازد و  برگزاری مراسم اربعین برای امام حسین برای بازبینی وتحلیل واقعه عاشورا و زنده نگاه داشتن آن معمول شده است تا با روشن بینی وقدرت تحلیل واقعه عاشورا بررسی و تشریح گردد ، واقعه ایی که اگر بگوییم همانند قرآن دارای لایه های متعدد وبیشمار است گزافه نگفته ایم و به بیراهه نرفته ایم

. مهمترین روایت درباره اربعین‌، روایت امام عسکری (ع‌) است‌. حضرت در روایتی که در منابع ‌مختلف از ایشان نقل شده فرموده‌اند:

نشانه‌های مؤمن پنج چیز است‌:

1 ـ خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل‌) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده ‌بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز.

منابع :

1 ، اسرار عدد چهل در قرآن و روایات

2-سایت تبیان

3- سایت امام حسین 

برای مطالعه بیشتر  

http://www.emamhossein.com/arbaeen.htm

 اربعین حسینی تسلیت باد


 به نظرم رسید مفیده که نوشتم در چهارشنبه 86/12/8 و ساعت 8:4 صبح | دوست دارم نظرتونو بدونم()
   1   2   3   4   5   >>   >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دعای پولدار شدن
دعا
اصول یادداشت برداری
88/8/8
خود سازی در 6 مرحله
چگونه مسئله حل کنیم ؟
شگفتی های حافظه ( قسمت دوم )
شگفتى‏هاى حافظه ( قسمت اول )
چگونه میتوانید نظر دیگران را در مورد خود تغییر دهید؟
هدف آفرینش انسان
مدیریت استرس در کار و بهبود سلامت روان
چگونه عاشق خدا شویم
تبریک سال نو
شعر زیبا از :عبدالجبار کاکایی
زود قضاوت نکنیم !
[همه عناوین(171)][عناوین آرشیوشده]

Clicky Web Analytics